واقعیت این است که برخی از اندیشمندان معاصر امروز وقتی صحبت از جست و جوی الگویی اسلامی- ایرانی برای پیشرفت و توسعه میکنند در نقبی تاریخی، رجوع خود را به دوران اقتدار صفویه در ایران میبینند؛ دوران پر تلألویی که جدای از فرجام تلخاش میتوان بسیاری از ابعاد زایایی تمدن اسلامی و ایرانی از پس چند قرن رکود در قرون 11و10 هجری را در آ ن به تماشا نشست.
در این بازه تاریخی رشد و اعتلای هویت اسلامی- ایرانیمان را در دستاوردهای بسیاری میتوان نشان داد از منش سیاسیای که ایران را تبدیل به دولتی بسیار پر اهمیت در صحنه دیپلماسی آن روزگار کرده بود تا هنر و معماری باشکوه مذهبی و ملی و البته مهمتر از عالمان درجه یکی که در حوزههای گوناگون علوم آن روزگار هر یک نگینی در تاریخ علم در ایران عزیز هستند.
ابتدای این جستار اگر چه با نام میدان نقش جهان و خاطرهانگیزیاش برای هر ایرانی غرورجویی آغاز شد اما بهانه اصلی این نوشتار، پرداختن به یکی از چهرههای ماندگار حاصل سیاستهای این دوران یعنی «شیخبهایی» است.
بهاءالدین محمدبنحسینعاملی معروف به شیخ بهایی (953 تا 1031هـ.ق) یکی از کسانی بود که به سبب سیاستهای خاص دولتمردان صفوی به همراه پدر و برخی دیگر از علمای جبلعامل در آن روزگار به ایران آمده، رحل اقامت افکنده، قدرها دیده و البته به پاس آن با دانش سترگ خود قدردانیها نسبت به دانش و فرهنگ این مرز و بوم کرد. بهاء الدین 10ساله بود که به همراه پدرش که از علمای شام بود به ایران آمد و در پایتخت آن زمان صفوی سکنی گزید و غیراز شاگردی نزد پدر از دانشمندان دیگر ایرانی دانشها آموخت و به این ترتیب خود تبدیل به یکی از چهرههای بیبدیل تاریخ علوم در ایران اسلامی شد.
از شیخ بهایی چیزی نزدیک به 88 عنوان کتاب و رساله در علوم گوناگون از ریاضی گرفته تا منطق، نجوم ، فلسفه ، فقه و ادبیات به جا مانده است.مجموعه آثار علمی شیخبهایی غیر از تلاشهای اجتماعی و سیاسیای است که در طول حیات پر برکت 78ساله شیخ میشود از آنها یاد کرد و این گویی رسم عالمان سختکوش صفوی بود که به مصداق فهم دقیق اسلامی شان عمل و نظر و دنیا و آخرت را توأمان میدیدند و علمی را که به کار عمل و زندگی دنیایی و آخرتی انسان نخورد، بیهوده میپنداشتند و بهنظر میرسد این همان حلقه مفقوده در جستوجوی الگوی اسلامی- ایرانی برای پیشرفت جامعه باشد.
شیخبهایی در روزگار خود با 4 تن از سلاطین صفوی معاصر بوده؛ 18سال با شاه طهماسب، حدود 5/1سال با شاه اسماعیل دوم، حدود 10سال با شاه محمد خدابنده و نهایتا 35سال با مقتدرترین شاه صفوی یعنی شاه عباس اول.
شاه عباس علاقه و توجه ویژهای به شیخبهایی داشت بهگونهای که شیخبهایی به نقلی در زمان او به منصب شیخالاسلامی پایتخت رسید و تحت همین توجه بود که عالمان بزرگ شیعه در روزگار صفوی که ازاتفاق کم نیستند هم و غم خود را در ذیل این توجه مقتدرانه به ترویج و تحکیم اعتقادی و عملی شیعه اثنی عشریدر ایران اسلامی داشتند و به یمن این برکت نیز بود که سرزمین شیعه توانست به اوج باشکوهی در مدنیت و پیشرفت برسد.
یکی دیگر از آثار وجودی شیخ، تربیت شاگردانی است که میتوان گفت همه از نامورترین دانشوران قرن یازدهم هجری تلقی میشوند؛ بزرگانی چون: ملامحمدمحسنبنمرتضیبن محمودفیضکاشانی، سیدمیرزا رفیعالدینمحمدبنحیدر حسینیطباطبایینائینی، ملامحمدتقیبنمقصود علیمجلسی معروف به مجلسی اول، صدرالدینمحمدبن ابراهیمشیرازی معروف به ملاصدرا، ملامحمدباقربن محمدمؤمنخراسانیسبزواری معروف به محقق سبزواری و... . اینگونه است که باید گفت اگر میدان نقش جهان خیرهکننده چشم سیاحان بوده و هست، باید به همت غبار روب اهل تحقیق، نگین درخشانی چون شیخبهایی نیز به دنیا شناسانده شود تا حداقل دلخوشداری به دیروزمان بتواند دلگرمی امروزمان شود.